کاروانی ایرانی که به یونان رفته بودند، پس از انجام کارهای تجاری شان به ایران بازگشتند. در آن زمانها، افرادی در بین راهها و پشت کوهها به کمین کاروانها می نشستند و در فرصتی مناسب به آنها حمله کرده و اموال و چهارپایانشان را به غارت می بردند. در بین راه تعدادی راهزن، کاروان را دیدند و در گوشهای مخفی شدند.
به محض اینکه کاروان نزدیک شد به آنها حمله کرده و تمام اموالشان را تصاحب کردند. یکی از کاروانیان که مرد حکیمی بود رفتار و حرکات راهزنان را نگاه می کرد. کاروانیان از او کمک خواستند و گفتند: یا شیخ! تو بزرگ ما هستی و صحبتهای شما دل همه را آرام میکند.
از تو خواهش می کنیم با دزدها حرف بزنی و متقاعدشان کنی اموالمان را به ما ببخشند. حکیم نیش خندی زد و گفت: این افراد زباننفهم هستند و اگر رحم داشتند و صحبت کردن با آنها فایدهای داشت که به مردم رحم میکردند و اموال مردم را تصاحب نمیذکردند.
نصیحت روی این آدمهای پست اثری ندارد. سپس فرمود: نرود میخ آهنین در سنگ ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ به انگلیسی
Iron ore is not nailed سنگ آهن میخکوب نشده است شعر نرود میخ آهنین در سنگ
چو پیروز شد دزد تیره روان چه غم دارد از گریه کاروان آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از و به صیقل زنگ با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ همانا که جرم از طرف ماست
به روزگار سلامت شکستگان دریاب که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی بده وگرنه ستمگر به زور بستاند