تعداد نظرات
1 دیدگاه
تعداد لایک
58 پسندیدن
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۸
بازدید
9,472 نفر
از بخت بدم آیینه فروش شهر کوران شده ام
خدایا بشکن این آیینه ها را که من از دیدن آیینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست ولی از زنده ماندن نا گزیرم
رفته ام من سالها از خاطرات این و آن
یک سراغ ساده هم از ما نمی گیرد کسی
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست
پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی
در درون ذهن من هرگز نمی میرد کسی
مرگ احساس مرا ماتم نمی گیرد کسی
ای ستاره ای ستاره ی غریب
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد
ای که دستم به تو نمی رسد
اشک من به دامن تو می چکد
هیچ کس ویرانی ام را حس نکرد
وسعت تنهایی ام را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانی ام را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
لحظه بی کس ماندنم را حس نکرد
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی....
ارائه شده توسط : حسین ایزدی
در وب سایت : پرشین جم